دیوانگی
چند روزی است که من
باز دیوانه شدم
از غم دوری تو
شمع و پروانه شدم
*
باز سجاده ی من
رنگ چشمان تو شد
مهر و تسبیح دلم
مثل دستان تو شد
*
باز هم شب های من
بوی باران می دهد
بوی نمناک زمین
در بهاران می دهد
*
باز از این پنجره
شعر هایم می روند
گریه هایم می رسند
خنده هایم می روند
*
باز از روی درخت
مرغ عشقم می پرد
آتش عشقت مرا
تا کجاها می برد
*
باز قلبم می تپد
خسته حال و بی نفس
می زند فریاد که
خسته ام از این قفس
*
باز شمعی می شوم
تا بسوزم جان و تن
اشک هایم می چکد
بر دل و دامان من
*
من که رسوایت شدم
می نویسم بر درخت
می نویسم در هوا
یا به روی سنگ سخت
*
می نویسم از غمت
شمع و پروانه شدم
چند روزی می شود
باز دیوانه شدم
نظرات شما عزیزان: