●▬ஜ۩ دست های پر از خالی ۩ஜ▬●
تنهایی ام را...دوست دارم...بوی پاکی می دهد
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★


به دیدارم بیا هر شب


در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند


دلم تنگ است


بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند


شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها


دلم تنگ است

.......


 

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه


در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال


دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها


واین نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی


بیا، ای همگناهِ من در این برزخ


بهشتم نیز و هم دوزخ


به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من


که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها


و من می مانم و بیداد بی خوابی

.......

 

در این ایوان سر پوشیده متروک


شب افتاده است و در تالاب من دیری است 


که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها


بیا امشب که بس تاریک وتنهایم


بیا ای روشنی، اما بپوشان روی


که می ترسم ترا خورشید پندارند


و می ترسم همه از خواب برخیزند


و می ترسم که چشم از خواب بردارند


نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را


نمی خواهم بداند هیچ کس ما را


و نیلوفر که سر بر میکشد از آب


پرستوها که با پرواز و با آواز


و ماهیها که با آن رقص غوغایی


نمی خواهمم بفهمانند بیدارند

.........

 

شب افتاده است و من تنها و تاریکم


و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند


پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی


بیا ای مهربان با من


بیا ای یاد مهتابی





ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی