هر لحظه حرفی درما زاده میشود
هر لحظه دردی سربر میدارد
و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش میکند
این ها بر سینه میریزند و راه فراری نمییابند
مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشاش چه اندازه است؟
هر لحظه دردی سربر میدارد
و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش میکند
این ها بر سینه میریزند و راه فراری نمییابند
مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشاش چه اندازه است؟

تو روزی با غمی سنگین ز شهرم
کوچ خواهی کردو من در پرنیان خاطرات خویش
به یاد عشق پاکت به نرمی گریه خواهم کرد
نظرات شما عزیزان:
آنقدر از عشق بیزار خواهم بود که حتی جنازه ی من حاضر به همنشینی با عشق نخواهد بود
تاریخ: 28 / 2 / 1390برچسب:زندگی مثال دریایی طوفانیست!!! ,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★
آخرین مطالب