دلگیرم از تكرار این بیهوده بودن
از غربت شبهای دلتنگی سرودن
دلگیرم از پایان فصل مهربانی
از باور همراز چشمانت نبودن
دلگیرم از این لحظه های سرد دوری
از لحظه های بی غروب بی غروری
دلگیرم از اندیشه ی بیگانه بودن
از سنگ بودن، رنگ مُردن، رنگ كوری
ای كاش می مردم نمی دیدم شكستی
آن لحظه هایی را كه از دل می گسستی
ای كاش می مردم نمی دیدم كه روزی،
در اوج شیدا بودن از مستی گذشتی
می ترسم از عادت به فصل شوم سازش
از مرگ فصل انتظاری غرق خواهش
می ترسم از عادت به این تبعید دلگیر
پایان چشمان تو و فصل نیایش
ای كاش می مردم ولیكن زنده بودم
می مردم و در یاد تو پاینده بودم
در شهر رویا كاشكی جان می سپردم
تا غافل از تنهائی آینده بودم
من بی تو آن شمعم كه می میرم به زودی
از باور تلخی كه همرویا نبودی
دلگیرم از عاشق ترین چشمان هستی
از تو كه از دل با نگاهت می سرودی!
هر زمان که بخواهی از کنارت خواهم رفت
تا بفهمی چه باشم چه نباشم ، عاشقم
هر کجا باشم در قلبم خواهی ماند و به عشق تو،
با یاد تو، با عکسهای تو، با مهری که از تو در دلم جا مانده زنده خواهم ماند
تا زمانی که نفس میکشی ، نفس میکشم به عشق نفسهایت
که هر نفس آرامش من است ، هر نفس امیدی برای زندگی عاشقانه ی من است
وقتی نیستی گرچه سخت است سرکردن با اشکهایی که میرزد از چشمانم
اما این عشق تو است که به من شوق اشک ریختن را ، شوق غم و غصه لحظه های دور از تو بودن ، شوق دلتنگی و انتظار را میدهد
این عشق تو است که به من فرصتی دوباره میدهد
میترسم ، میترسم ، میترسم ! یک سوال در دلم مانده که میترسم از تو بپرسم!
میخواستم بپرسم که :
عزیزم هنوز مرا دوست داری؟
از جرم عشق گر پیش کسی راهم نیست
یارب تو آگاهی که محبت گناه نیست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در دردها دوست را خبر نکردن ، خود یک نوع عشق ورزیدن است . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی درختی میسوزد ، دودش را همه میبینند
ولی اگر دلی بسوزد ، هیچکس سوختن آنرا حس نمیکند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوشا دردی که درمانش تو باشی / خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند / خوشا ملکی که سلطانش تو باشی . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
عشق صدای سازگار است و بلای ماندگار . . .
* * * * * * * * * * *
دلم از عشق سهم کمی داشت / برایم با تو بودن عالمی داشت . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
* * * * * * * * * * * * *
تقدیم به کسی که رفت و مرا در آغوش تنهایی ، تنها گذاشت . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
محبت بر خلایق انتهای سادگیست / مردی و مردانگی آخرش آوارگیست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش پرده میدانست تا زمانی که پنجره باز است ، فرصت پرواز دارد . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آرام بخوان ، چون اهسته نوشتم / با دل بخوان ، چون با دل نوشتم
دوستت دارم . . .
*************************************
تو صمیمی تر از آنی که دلم میپنداشت / دل تو با همه آینه ها نسبت داشت
تو همان ساده سرسبز نجیبی که / خدا در میان دل پاکت ، صدف آینه کاشت . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با عشق دوست ماند و با یار بیقراری / از دوست درد ماند و از یار یادگاری . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خواهم که سری باشم ، تو تاج سرم باشی / تا خاک رهی باشم ، تو رهگذرم باشی . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نام تو را تا میبرم قلبم غریبی میکند / چشم انتظاری در دلم ، درد عجیبی میکند . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من اگر کسی رو داشتم دیگه در به در نبودم / با غم غربت و اندوه دیگه همسفر نبودم . .
در تمام مسیر طولانی که خود را همراه آن کرده بودم
تسلیم دوست داشتنهایم شدم و هزاران بار بغض خود را در گلوی خود حبس کردم
تو در دلم جوانه زدی و زیستی اما به خواست من ,و حال من به این زیستن خاتمه میدهم
دل گمراهم بوی عطر عشق تو را ناخواسته و ندانسته به سوی من آورد
فکر میکردم در پاییز هم می توان جوانه زد اما این بار ساقه های محبت در دل من خشک و سیاه شدند
قلب عاشقانه ام را چه بی رحمانه سوزاندی
لحظه های سبز و شیرین مرا چه ناعادلانه به سیاهی و تلخی کشاندی
همیشه بر آن بودم که از عشق زیبایم برای همگان بخونم
و فریاد برآرم که چگونه عاشق دوست داشتنت بودم
اما هرگز این خروش عشق را در دل من باور نداشتی
حالا دیگر شرمگین این دل خود شدم.... براستی چرا تورا ساختم ؟؟؟؟
چرا تورا ساختم ؟
چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟
حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی کنند
وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم
وای بر من که چگونه شب و روزم را آلوده ی تو کردم
چه ناگاه بانگ نفسهایت را برایم خاموش کردی
چه ناگاه شیشه ی دلم را با غرورت شکستی
و چه ناگاه مرا در آتش عشق بی فروغت سوزاندی
رهایت کردم,رهایت کردم که دیگر در قفس قلبم اسیرو درمانده نباشی
عشق تو را برای خود یک خاطره ی جاویدانه ثبت خواهم کرد
یقین داشته باش که دیگر سرزمین تشنه ی دلم را با وجود تو سیراب نخواهم کرد
و گلهای زیبای باغچه ی عشقم را دیگر با نگاه تو آبیاری نخواهم کرد
تقدیر را اینگونه برایم رقم زدی می توانست زیباتر از این باشد
غنچه ایی در حال شکفتن باشد اما تو خواهان آن نبودی
دیگر نمی مانم,می روم ,میروم و آن کلبه عاشقی و آن غروب پاییزی را با تمام زیبائیهایش به تو می سپارم
پس رهایش نکن بگذار بپاس عشقی که به تو داشتم این خاطرات برای همیشه زنده بماند
هرگز شوق سفر را با من نداشتی ... و هرگز مرا همراهی نکردی
نمیدانم خانه عاشقی کجاست و به کدامین سو باید رفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
© ...............
من تنها نیستم, اشکهایم را دارم, اشکهایی که از غم تو بر گونه هایم جاری است. من تنها نیستم, لحظه ها را دارم, لحظه هایی که یکی پس از دیگری عاشقانه می میرند تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند. من تنها نیستم چرا که خیالت حتی یک نفس از من غافل نمی شود. چقدر دوست دارم لحظه هایی را که دلتنگ چشمانت می شوم. هر لحظه دوریت برایم یک دنیا دلتنگی است و چقدر صبور است دل من, چرا که به اندازه تمام لحظه های عاشق بودنم از تو دور هستم . ولی من باز چشم براهم... چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هدیه کنی مهربان من
************
خسته ام ...! خسته نبودنت ...! خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ...! میگذرد ...! میگذرد و باز هم میگذرد
©
تا شقایق یا هر گل دیگم شد زندگی باید کرد
نمیدونم از کجا باید شروع کنم ولی اینجوری میگم اینو یکی بهم گفت
خیلی جالبه عشق ها هر مدوم شبیه یک گل میمونند بعضی ها یشن شقایق تا که از عشقش جدا می کنی پر پر میشن
بعضی ها هم میشن گل رز تا بهشون نزدیک میشی زخمیت می کنن و یه یادگاری تلخ برات میزارن
بعضی گلها هم مثل نیلوفر برای رسیدن بهش تلاش میکنی سرانجام وقتی میرسی بهش میبینی تو مرداب داری غرق میشی و کاری ازت بر نمیاد
نمیدونم چی می خوام بگم ولی امشب بازم دارم بارونی میشم
روزهاست که از رفتنت میگذرد و من منتظر که یک روز برگردی ولی نه برای اینکه با من باشی نه فقط می خوام ازت گله کنم می خواهم بپرسم چرا
من که بودم برایت عروسک خیمه شب بازی؟
©
نمیدونم از کجا باید شروع کنم ولی یه حسی منو وادار می کنه که بنویسم
خیلی از مسائل سخته عشقتو با یکی دیگه ببینی
عشقت بهت پشت کنه
عشقت دیگه تو رو نخواد و رو همه چیز پا بذاره و خیلی از مسایل دیگه
ولی سخت تر از همه اینه که خدا تو رو فراموش کنه
برام سخت بود وقت جدایی وقت تنها شدن وقت ترد شدن و موندن به تنهایی ولی وقتی دیدم خدا منو تنها نذاشت وقتی دیدم خدا هنوز باهامه به خودم امیدوار شدم قدرت گرفتم تا زندگی از دست رفتمو از نو بسازم شروعی تازه با زندگی جدید دوستای خوب
درسته اون رفته ولی خدا که نرفته خدا هنوز باهامه
از اون روز داره بهم کمک می کنه طوری که باورش خیلی جاها سخته
از دست دادن اونی که دوسش داری سخته ولی یادمون باشه که اگه خدا رو از دست دادیم زندگیمون از دست میره
©
© دوست دارم تا همیشه
امشب باز هم مثل همیشه آسمون دلم بارونیه ولی این دفعه با بقیه دفعه ها فرق داره چون تو نیستی، نیستی که بهم آرامش بدی به حرفام گوش بدی
تو رفتی با یک جمله من ، رفتی ولی نمیدونستی با رفتنت به سرم چی میاری
بارها صدایم را به باد سپردم تا به تو بگوید که چقدر دوستت دارم ولی با سر باز زد به باران دادم تا با قطره هایش به تو بفهماند که دوستت دارم ولی این کار را نکرد دیگر خسته شدم به هر چه سپردم از این کار امتناع کرد
رفتنت خیلی ساده بود و ساده تر از اون آب شدن من بود قطره قطره وجودم میچکه و انتظار برگشتت رو می کشه ولی هر روز من بیشتر آب میشمو تو نمیایی
نیستی که ببینی چقدر شکست خورده ام چقدر از نبودنت رنج میکشم چه روزهایی رو سپری می کنم
نمیدونم این سختی برای منه یا تو هم زجر میکشی از خدا ی خوام که همه سختی هارو بده به من و تو سختی نکشی اینجوری میتونم دلمو خوش کنم به اینکه تو شادی
بهترین جمله ای که میتونم بگو و دوست دارم داد بزنم بهت بگم اینه من هنوزم عاشقتم و دوست دارم
من هنوزم به تو وابسته ام حتی نمیتونم فکر کنم که با دیگری دوست بشم
از باد می خواهم صدایم را به تو برساند
از آتش می خواهم که گرمای عشقم رو به تو نشان دهد که بدونی هنوزم عاشقتم
از آب می خواهم که به تو بفهماند از چشمانم رودی روان شده است
از خاک می خواهم تا به تو بفهماند که هنوز هم من خاکی هستم و روزی به خاک بر خواهم گشت امیدوارم تا قبل از آم تو پیشم باشی
از خدا می خواهم که مراقبت باشد و دوباره صدای عشقم را به تو برساند
صادقانه دوستت دارم عشقم
©
آدم وقتی یکی رو دوسش داری با تمام وجود همه طوره قبولش داری بعضی وقتا اطرافیانت بهت میگن داری اشتباه می کنی ولی دوست داشتنت باعث میشه به حرفهای هیشکی محل ندی یه روز با رفتاری که باهات داره فکر می کنی داره دکت میکنه دوست نداری این فکر رو بکنی ولی داری میبینی همه جوره تحمل می کنی هر کاری میکنی این فکرو از سرت بندازی بیرون ولی نمیشه مثل خوره افتاده تو فکرت دیگه مغزت جواب نمیده تصمیم میگیری امتحانش کنی ولی چه امتحانی اگه تو امتحان موفق نشه اون وقت چی به اینش فکر می کنی دیوونه میشی ولی باید اینکارو بکنی تا بفهمی به بازی گرفته نشدی تا بفهمی اونم مثل تو دوست داره
تصمیمتو گرفتی میای و امتحانش می کنی بهش میگی خسته شدی بهش میگی فکر می کنم من اضافیم تو زندگیت و آخرش مینویسی خدانگهدار منتظر میمونی برای ? بار هم که شده اون باد طرفت ازت بخواد که اینکارو نکنی بیاد ازت دلیل بخواد برای کارت باهات مشورت کنه ولی در کمال تعجی میبینی خیلی راحت طوری که اینگار همش تقصیره تو بوده باهات خداحافظی می کنه باورت نمیشه عشقت به این راحتی داره ازت دست میکشه
دیگه کاریش نمیشه کرد آرزو میکردی اینو بهش نمیگفتی ولی دیگه فایده ای نداره باید قبول کر که براش مثل یه عروسک بودی الان کهنه شدی و اون خیلی راحت تو رو داره میزاره کنار
دیگه براش مهم نیستی با خودت میگی چطور به اون راحتی داره میزاره کنار مگه یادش رفته حرفایی که بهت میزد فکرایی که با هم داشتین همه آرزوهاتون
با خودت میگی حتما اشتباه کردی اینارو اون بهت نگفته اصلا بهت نگفته خداحافظ همه حرفارو دوباره تو ذهنت یادآوری میکنی ولی ظاهرا حقسقته باید قبول کنی که اون منتظر بود تا تو بگی خدانگهدار تا اون جا بزنه و همه تقصیرارو بگه باعثش خودت بودی
دیگه آروم و قرار نداری میگی کاش نیبودی کاش اون روز اون حرفو بهش نمیگفتی ولی الان دیگه کار از کار گذشته باید قبول کنی رفتنشو
زمان تور رو وادار به ادامه کار میکنه دوست داری زمان برگرده عقب ولی انگار فایده ای نداره
فکر می کنی همه چی تموم شده ولی باور نداری نمیدونی می خوای چیکار کنی با خوت میگی صبر میکنی ولی اگه اون برنگشت چی
©
زیبای من!
چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید ستود؟ که ستایش گری خُردینه ام و پرستش گری، کمینه.
کاش خداوند سه چیز را نیافریده بود:
عشق و غرور و دروغ
زیرا اگر عشق نبود انسان به خاطر غرورش دروغ نمیگفت...
............
دوستی چیست؟
شاید شمعی است که هر دم میسوزد و شاید عشقی است که هردم می جوشد و شاید ترانه ایست که آوازه اش در دلها جاری است
ولیکن هر چه هست زیباست...
..................
عزیزم...
نمیدانم چه بنویسم چرا که میخواهم بهترین کلامها را نثارت کنم اما واضح میگویم احساس واقعی من در کلام نمیگنجد
پس ساده می گویم :
ای بهترینم دوستت دارم...
.................
من تموم زندگیمو پای عشق تو گذاشتم
خرج احساس تو کردم هر چی داشتم و نداشتم
واسه آبی نگاهت دلمو زدم به دریا
سیب ممنوعه رو چیدم مثل آدم واسه حوا
بین خطهای رو دستت خط زندگیمو دیدم
روی بوم کهنه ی دل طرح چشماتو کشیدم
.............
غم دل
اگر خواهی غم دل با تو گویم جایی نمی یابم
اگر پیدا شود جایی تو را تنها نمی یابم
اگر یابم تو را تنها و جایی هم شود پیدا
ز شادی دست و پا گم میکنم خود را نمی یابم
...
لبخند کم خرج ترین آرایش چهره است...
....
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم کرد.
....
همیشه بمان ای فصل ناتمام
با من که ریشه در کودکیت دارم
با من که تنها با تو عاشقم رنگین بمان
بمان تا مرا نگویند بیهوده عاشق بودم..
......
چه بیراهه رفتیم ای دوست
از جمع راهها که به باقی رسیده است
زمان کجاست؟
دارد زمانه میبردش در ساحت نظاره ی تاریخ هستی ام
مردی که مرود به آوای بازها
شاید..شاید..
در این تباهی ها در این همیشه باقی ها
داستانی ناگفتنی بوده است
در خلوت تمامی بیراهه های من
چه بیراهه رفتیم ای دوست
تا بت عاشقانه ی خویش
وتا اولین تا اولین حکایت باقی باقی باقی باقی
.............
اشتباه کردی اعتراف نکن
اعتراف کردی التماس نکن
التماس کردی زندگی نکن...
.............
ای کسانی که مامور دفن من هستید وقتی که من مرحوم شدم مرا در تابوت سیاهی که تاریک تر از تاریکی هاست قرار دهید.
چشمانم را باز بگذارید تا همه بدانند که هنوز چشم به راهش هستم
دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا همه بفهمند به آنچه که میخواستم نرسیدم
بر روی قبرم بوته ای از گل بکارید تا در بهاران بوی یار دهد.
بر روی قبرم صلیبی از یخ قرار دهید تا به جای مادرم گریه کند چون من طاقت گریه های مادرم را ندارم
بر روی قبرم چیزی ننویسید تا زود فراموش شوم و موهایم را پریشان بگذارید تا هممه بفهمند که دست نوازش بر سرم کشیده نشده است....