رفـتی ولـی بـدان مــن با تـوام هنـوز
رفـتـی ولـی بدان در فـکرمـی هنــوز
رفتی و بارون زد بر قلب خشک و خستم
رفتـی و مـاه گم شد تو آسمـون قلبـم
رفـتی و باد برد و اون هـمه خاطـراتــو
رفـتی و بـاد بـرد و پلـهای پشـت پاتـو
رفتی من و گذاشتی با خاطرات زخمی
رفتی من و گذاشتی با این همه غریبی
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: 26 / 2 / 1390برچسب:شعر خاطرات زخمی از خودم ,
ارسال توسط ★ --❤رحمت الله❤--★
آخرین مطالب