دلم گرفته، ای دوست!...
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، كجا روم، كجا من؟
كجا روم؟ كه راهی به گلشنی ندانم
كه دیده برگشودم به كنج تنگنا، من
نه بستهام به كس دل، نه بسته دل به من كس
چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنكه او دور، چو دل به سینه نزدیك
به من هر آنكه نزدیك، ازو جدا، جدا، من!
نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
كه تر كنم گلویی به یاد آشنا، من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟
كه گویدم به پاسخ كه زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابری -
دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من...