پاک ترین هوای دنیا هوایی است که در وجود ماست !
چرا که هر لحظه دلمان هوای هم را میکند . . .
.
.
.
دلیل تنهایی مان اینست ای دوست :
دلمان پیش کسی است که حواسش پیش ما نیست
و حواسمان پیش کسی است که دلش پیش ما نیست . . .
.
.
.
از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خود را به دست شاید و اما سپرده ایم
بشمار لحظه لحظه ی عمر گذشته را / هرچند سال بود همانقدر مرده ایم . . .
.
.
.
با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند
انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است برای رسیدن به تو . . .
.
.
.
زیبایی عشق به سکوت است نه فریاد ، پس با تمام سکوتم دوستت دارم . . .
.
.
.
تا دنیا دنیاست بمون کنارم / من هیچ کسو غیر تو دوست ندارم
تا دنیا دنیاست دل من فداته / اول دلی که عاشقه خنده هاته . . .
.
.
.
جان از سحره خسته ای دارم / دل از غم شکسته ای دارم
بی تو جان رسید به لب / دریاب کز غمت جان خسته ای دارم . . .
.
.
.
اگر به دنیا آمدم برای توست اگر هستم برای توست
اگر میگریم برای توست اگر می خندم برای توست
اگر شادم اگر غمگین برای توست ، و اگر روزی بمیرم برای توست . . .
.
.
.
نترسم که با دیگری خو کنی
تو با من چه کردی که با او کنی ؟
.
.
.
به لب های تو می سازم کلامی / سرود آشنایی یا سلامی
ندارم جز غم عشق تو در سر / ولی افسوس ها از من جدایی . . .
اس ام اس روانشناسی
اس ام اس های روانشناسی تستی پرسشی سوالی
. . .
اس ام اس پرسشی + روانشناسی
اگه تو خیالت درحال قدم زدن تو جنگل باشی
چه وقتی رو تصور میکنی
-۱صبح زود ۲ -عصر ۳-شب
جواب:
۱:تو زندگیت هدف داری و برای رسیدن بهش تلاش میکنی
۲: هدف داری اما تنبلی
۳:هدف خاصی تو زندگیت نداری ….
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه کنید …
.
اگه قرار باشه واسه یکی هدیه کفش بخری اون شخص کیه
جواب:کسی که تو دنیا بیشتر از همه بهش اهمیت میدی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگه یه تیکه ابر بهت بدن چیکارش میکنی؟
جواب :
حالا جای ابر همسر رو بذار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
مهم ترین خصوصیاتی رو که در کلمات زیر میبینی توصیف کن
۱-سگ ۲-گربه۳ -موش ۴-اقیانوس ۵-قهوه
جواب:
۱ .شخصیت خود شما
۲٫ شریک زندگی.
۳٫ دشمنان شما
۴٫به زندگی خود شما
۵٫ تعبیرت از رابــــ ـطه جـــنــ…. .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به هرکدوم از رنگهای زیر، یک نفر که میشناسی و برات مهمه رو نسبت بده
۱-زرد ۲-پرتقالی۳ -قرمز ۴-سفید ۵-سبز
جواب
۱- کسی فراموشش نمیکنی.
۲-یه دوست خوب
۳- واقعاً دوستش داری
۴- یک روح در دو بدن
۵- همیشه یادش هستی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حیوونای زیر رو به ترتیبی که برات اولویت دارن نام ببر
۱-گاو ۲-ببر ۳-گوسفند ۴-اسب ۵-خوک
جواب:
۱٫ حرفه و شغل
۲٫ غرور
۳٫عشق
۴ . خانواده
۵. پول
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اگه تو خیالت درحال قدم زدن تو جنگل باشی
چه وقتی رو تصور میکنی
-۱صبح زود ۲ -عصر ۳-شب
جواب:
۱:تو زندگیت هدف داری و برای رسیدن بهش تلاش میکنی
۲: هدف داری اما تنبلی
۳:هدف خاصی تو زندگیت نداری
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
۳تا حیوون که خیلی دوست دارید روبه تریب نام ببر و برای هرکدوم ۳ صفت بگو
جواب:
۱ نظر مردم در موردت
۲: نظر خودت در مورد خودت
۳: خصوصیات واقعیت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
منبع : سایت سرگرمی پاتوق۹۸
اگر با این ۴ تا حیوون تو کشتی باشی طوفان بیاد و مجبور بشی یکشون رو بندازی تو دریا
کدوم رو میندازی ؟
۱-گاو ۲- گوسفند ۳- پلنگ ۴- اسب
جواب:
۱. مال و درایی
۲. خانوادت
۳. غرورت
۴. عشقت
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از بین این چهار گزینه کدوم رو بیشتر دوست داری
۱- خورشید۲-جنگل ۳-دریا ۴- آسمون
جواب:
۱- مادر
۲-غرور
۲-عشقت
۴-خانوادت
عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی اشك حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی سرورای آویختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی عطر گلهای سفید
عشق یعنی یك بغل دلدادگی
... و عشق غزلی ست که واژه واژه ابیاتش بوی زندگی می دهد...
بوی ساحل آب خورده ای که ردپای معشوق را در سینه جای داده...
بوی اطلسی های توی باغچه... یا نه! بوی ماهی های قرمزوکوچک حوضچه... یا شاید شکوه پرواز قاصدک!...
چه احساس نمناکی! به عطر صدف های دریایی می ماند...
خدای من! رسیده ام انگار!
بال... بی قراری ... یک عالمه موج... عجب تب و تابی!
باز این دل شهرآشوب وحشی شده است و در هیچ کجا بند نمی شود .
باز یک دنیا آشفتگی!... باز بی قراری به جانم افتاده است!
به گمانم قرار من با عشق این است که آواره ام کند...
از این کوی به آن کوی... از این دیار به آن دیار...
تا سحر راهی نیست... موج دریا یادم نرود...
چه آهنگی! دل انگیز و سودایی ...
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
تا کی کند سیاهی چندین درازدستی
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
تا نرگس تو با ما گوید رموز مستی
آن روز دیده بودم این فتنهها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمینشستی
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از این کشاکش پنداشتی که جستی
-
دست ما نیست که در چه طبقه ای به دنیا می آییم، اما این دست ماست که خودمان را در کدام طبقه اجتماعی تثبیت کنیم.
-
دست ما نیست که برخی از مشکلات و بحران ها را برای مان درست می کنند، اما این دست ماست که چگونه آنها را اداره کنیم و از پس شان بربیاییم.
-
دست ما نیست که تصادفا یک دوست خوب پیدا کنیم، اما این دست ماست که چگونه از آن دوست بهترین استفاده را ببریم و او را برای خودمان حفظ کنیم.
-
دست ما نیست که بحران های اقتصادی، ناگهان ورشکسته امان می کنند، اما این دست ماست که بدانیم هنگام به دنیا آمدن، از این هم بی چیزتر بوده ایم و باید دوباره از نو شروع کنیم.
-
دست ما نیست که یک دوست وفادار را به خاطر یک سوء تفاهم از دست بدهیم، اما این دست ماست که دوباره از او دلجویی کنیم و خاطرات گذشته را زنده نماییم.
-
دست ما نیست که همه فقرای شهر را اطعام دهیم، اما این دست ماست که به آشناترین فقیر در همسایگی مان، اندکی رسیدگی کنیم.
-
دست ما نیست که معادلاتمان اشتباه از آب درآید و بازی را ببازیم، اما این دست ماست که اشتباهاتمان را بپذیریم و از تکرار آن جلو گیری کنیم.
-
دست ما نیست که کسی گل سرخ محبت در دستان مان را پس بزند، اما این دست ماست که بدانیم هیچ گاه از زیبایی این گل سرخ کاسته نمی شود و آن می تواند هدیه محبت آمیزی برای دوست قدر شناس تر دیگری باشد.
-
دست ما نیست که کجا به دنیا می آییم، اما این((احتمالا)) دست ماست که کجا می میریم
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی
چراغ خلوت این عاشق کهن باشی
به سان سبزه پریشان سرگذشت شبم
نیامدی تو که مهتاب این چمن باشی
تو یار خواجه نگشتی به صد هنر ، هیهات
که بر مراد دل بی قرار من باشی
تو را به آینه داران چه التفات بود
چنین که شیفته ی حسن خویشتن باشی
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق
وگرنه از تو نیاید که دلشکن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند
تو را نصیب همین بس که کوهکن باشی
ز چاه غصه رهایی نباشدت، هر چند
به حسن یوسف و تدبیر تهمتن باشی
خموش سایه که فریاد بلبل از خامی ست
چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی.
بیا در كوچه باغ شهر احساس
شكست لاله را جدی بگیریم
اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم
بیا در كوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم
بیا هر شب كنار نور یك شمع
به فكر پیچك همسایه باشیم
بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یك رز تنها بباریم
بیا در باغ بی روح دلی سرد
كمی رویا ی نیلوفر بكاریم
گر چه رفتی از برم اما فراموشم مکن
با غمت ای آشنا هر شب هم آغوشم مکن
همچو موج اشک از دریای چشمم پا مکش
در پی خود چون حبابی خانه بر دوشم مکن
در دلم نقش هزاران داغ عشق مرده است
بیش از این در سوگ عشق خود سیه پوشم مکن
ساغر چشم تو سرشار است از مستی و ناز
با خیال نرگست هر شب قدح نوشم مکن
من ز سوز اشتیاق تو سراپا آتشم
باز با توفان بی مهریت خاموشم مکن
جوشد امشب جلوۀ جادوی چشمانت ز جام
با شراب نرگست ای فتنه مدهوشم مکن
کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب ، زیر این سقف کبود
که به زیبایی پرواز کبوتر باشد
چهارچوبش از عشق ، سقفش از عطر بهار
رنگ دیوار اتاقش از آب
پنجره ای از نور ، پرده اش ازگل یاس
عکس لبخند تو را می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنم
همه دلخوشیم بودن توست
و چراغ شب تنهای من ، نور چشمان تو است
کاشکی در سبد احساسم ، شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
تو به من نزدیکی و خودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبد...
شاخساران سرمست...
دل گل غرق سرور... سبزه در فکر بهار
خاک، گویی که تبسم بر لب.... همگان دل شادند.
کوه، قد کشیده بلند ـ سینه اش در دل ابرهای سیاه
چشمه ساز می زند باز، زخمه بر تار صخره های ستبر
بلبلان مست می جویبار... سرداده اند سرود بهار
بزم، بزم گل و پروانه و شمع... قاصدک پرمی کشد، تا اوج سفرهای بلند
مریم و سوسن و نرگس... همگان دل شادند.
مبادا! دلکی غرق باشد در زمستان خیال
نکند! دلبرکی جا بماند در برف سکوت....... که باران در راه است.
... و قطره های زلالش چه عجولند بر بوسه خاک
... چه رقیبند بر سیل مهیب
آری ای باران!... ببار
ببار برمن... که دلم لک زده بر ساز دلت
باران ببار!... و بزن، سیلی عشقت را بر شیشه تاریک دلم
باران ببار!... که بی چاره نگاهت شده ام!
ناز کن ! ناز... که خریدار نازت شده ام!
باران بگو!... که رذیلت پنهان برود...
که دلم، قصد رهایی دارد
بگو:... حال پریشان برود...
آه! که دگر خانه ای ندارد، در من
اشکهای شب زده رخت بربندد...
که راهی ندارد بر گونه ای که رد پای تو بر آن جاریست.
ضربان های نفس گیر تلاطم...
وای نه!... نبض هایم نمی خواندش دگر
باران!... مرا از خود مران! که گرفتار توام...
دستم را بگیر و در خود بیامیز.... تا آمیخته شوم در آغوش بی کرانت.
باران مرا ببر... بگذار زندانی ات باشم....
قفسم را نشکن....
تو مکن آزادم...
گر رهایم سازی...
بخدا خواهم مرد...
من زنجیر تو را می خواهم...
بگذار با پیوند عمیقم با تو .......... رخنه کنم بر دل خاک
برود عطر دل انگیزش در عمق دلم بشود خاکی خاکی از نو...حجم سنگین تنم
باران ببار بر من!...
بگذار گیسوانم زیر دستان نوازشت خیس تب و تاب گردد...
باران ببار بر من!... بگذار صورتم زیر بوسه های دانه دانه ات، تبرک یابد...
ببار!...تا که چشم هایم، اشک شوقش را از تو یغما ببرد...
ببار!...تا شانه هایم، زیر پنجه های مهربانت، جان دوباره گیرد...
ببار!...که انگشتانم، با لمس نگاهت، قنوت شب باشد...
باران ببار بر من!...
باران بشور مرا تا محو شوم...
خرابم کن، تا روانت گردم....
و بسازم باز!...
کلبه ای می سازم
پشت تنهایی شب ، زیر این سقف کبود
که به زیبایی پرواز کبوتر باشد
چهارچوبش از عشق ، سقفش از عطر بهار
رنگ دیوار اتاقش از آب
پنجره ای از نور ، پرده اش ازگل یاس
عکس لبخند تو را می کوبم
روی ایوان حیاط
تا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنم
همه دلخوشیم بودن توست
و چراغ شب تنهای من ، نور چشمان تو است
کاشکی در سبد احساسم ، شاخه ای مریم بود
عطر آن را با عشق
توشه راه گل قاصدکی می کردم
که به تنهایی تو سربزند
تو به من نزدیکی و خودت می دانی
شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت
گرمی دست تو را می طلبد...
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کهر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
نم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم
چشمانم بس که باریده تحمل نور مهتاب را هم ندارد
آخ که چقدر تنهایم...
دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده
و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته
روبروی آئینه نشسته ام... آیا این منم؟؟!!
شکسته...
دلتنگ...
تنها...
تو با من چه کردی؟
شاید این آخرین زمزمه های دلتنگی ام باشد
دیگر هیچ نخواهم گفت...
اما منتظرم...
انتظار دیدن دوباره تو برای من اکسیر زندگیست
پس برگرد...
عاشقانه برگرد
برای همیشه
..................؟
قاصدک مثل همیشه با تمام شبنم چشمان خود
آب و جارو می کند، شهر دلم را جمعه ها!...
من به طول جاده های بی سوار انتظار
لاله می کارم، بیا...
ای تو اقیانوس بی پایان شوق
بی تو دیگر یاس ها هم، بی قراری می کنند.
پس کدامین، روز جمعه باز می آیی؟........... بگو...
لاله های عشق را در کوچه قربان می کنم
جمعه های عمر من در حسرت دیدار تو
رو به پایان می رود....
ای تمام وسعت آدینه ها!
جان دل های غریب و منتظر
دیگربیا.... .
قاصدک مثل همیشه با تمام شبنم چشمان خود
آب و جارو می کند، شهر دلم را جمعه ها!...
من به طول جاده های بی سوار انتظار
لاله می کارم، بیا...
ای تو اقیانوس بی پایان شوق
بی تو دیگر یاس ها هم، بی قراری می کنند.
پس کدامین، روز جمعه باز می آیی؟........... بگو...
لاله های عشق را در کوچه قربان می کنم
جمعه های عمر من در حسرت دیدار تو
رو به پایان می رود....
ای تمام وسعت آدینه ها!
جان دل های غریب و منتظر
دیگربیا.... .